test
test
test
test
test
test
test
test
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
همسرم با صدای بلند گفت: تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟
روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد؛ اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم: چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟ فقط بخاطر بابا عزیزم
آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید... مکث کرد... بابا، اگر من تمام این شیربرنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟
دست کوچک دخترم را که به طرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم: قول میدم
بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم. ناگهان مضطرب شدم. گفتم: آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی. بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟
ـ نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام
و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد
در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن، عصبانی بودم
وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد
همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت: من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه
تقاضای او همین بود. همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه
و مادرم گفت: فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملاً نابود میشه
گفتم: آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم. خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟
سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت: بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟
آوا اشک می ریخت: شما به من قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟
حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش
مادر و همسرم با هم فریاد زدن: مگه دیوانه شدی؟
ـ آوا، آرزوی تو برآورده میشه
آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود. صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم
در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت: آوا، صبر کن تا من بیام
چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود، با خودش گفت: "هییم! مثل این که امروز موهامو ببافم بهتره! "و موهاشو بافت و روز خوبی داشت
.
.
.
فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو روی سرش مونده بود "هیییم! امروز فرق وسط باز می کنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت
.
.
.
پس فردای اون روز تنها یک تار مو روی سرش بود "اوکی، امروز دم اسبی می بندم" همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد
.
.
.
روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود! فریاد زد: ایول! امروز درد سر مو درست کردن ندارم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
همه چیز به نگاه تو بر می گرده! می تونی از زندگی لذت ببری یا ازش ناامید بشی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یه نگاه به بخش درباره ما برنامه یا سایت بزنید
*baghal*
چشم چشم بی ابرو ، هنوز قشنگی بی مو
درد داری میدونم ، درد بلات به جونم
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
*gerye* *gerye* *gerye*
خدایا . . . . خودت حواست به دست و دلهای کوچولو باشه
**♥** به نام خدای خنده و عشق **♥**
*gol_chehrel* میخوایم تکلیف خودمونو با این سایت و خونواده خنگولستانی ها مشخص کنیم *gol_chehrel*
اول اینو بگم که این سایت و برنامه کاملا برای تفریح و خندیدن و سرگرم بودنه و همه تلاش و هدف بچه ها و نویسنده ها و خنگولستانیا فقط برای نشوندن لبخند و خنده ایی به لب آدم هاست
دوما اینکه بتونیم سر تا سره ایران جُنگ شادی و بمب خنده راه بندازیم تا بتونیم با کمک اون به هدف اصلیمون برسیم
و اما هدف اصلیه سایت و خونواده خنگولستانمون
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم